جدول جو
جدول جو

معنی افزون نان - جستجوی لغت در جدول جو

افزون نان(اَ نِ)
مایۀ خمیر. (فرهنگ شعوری). خمیرمایه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَج ج)
برکت. زیادت. ازدیاد. نماء. نمو. تمزن. (یادداشت دهخدا). توریم. ارباء. اکرا. اردا. تدریف. (تاج المصادر بیهقی). ازدیاد. (المصادر زوزنی). تشفیه. انفشاغ. تطاول. تمزن. کور. شف ّ. شف ّ. شفه. (منتهی الارب) :
گر بپیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
که ز کشتن شمع جان افزون شود
لیلیت از صبر چون مجنون شود.
مولوی.
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود جگر چه بود که که ها خون شود.
مولوی.
خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدن
مرا افزون شود بی آنکه ازملک تو کم گردد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
افزون بیننده. آنکه هر چیز بیش بیند. کسی که همه چیزها را دو برابر بیند:
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزون بین مشو.
مولوی
لغت نامه دهخدا